آرش بر دار است
تقدیم به آنان که در بند هستند
سیاوش آی سیاوش
من اینجا بس دلم تنگ ست
سالهاست که در بندست
وطن را چادر مرگیست بر تن
سیاوش آرشت کو؟
کمان آرش اینجاست
اما
آرش در بند است
سیاوش آی سیاوش
دختران اشکبارند چشم
پدران خنجری در پشت
زنها سنگسار
پسران لعنت شده بر دار
سیاوش آرشت کو؟
البرز اینجاست
اما آرشها در بندن
سیاوش آی سیاوش
دوران برگشته ست
و من اکنون
کمک از ارتش توران میخواهم
سلطان دستش در مرگ ست
وطن اینجاست
اما آرش و البرز
در بندن
سیاوش آی سیاوش
تن آرش در خون است
پنجه اش بشکسته
زانوانش سست گشته
اندامش لرزان
چشمانش کم سو
بامها خاموش
مادران نازا
آتش دگر آتش نیست
اشک است
سیاوش آرشت کو
کمانش بر دیوار آویز است
دیوار در بند است
سیاوش آی سیاوش
دگر نایی ندارم من
دگر آهی نداریم ما
دگر آن قصه گوی پیر
قصه نمیگوید
دهانش را بستن
زبانش را بریدن
جسمش در خواب است
و یا با آرش
من اینجا بس دلم تنگ ست
سالهاست که در بندست
وطن را چادر مرگیست بر تن
سیاوش آرشت کو؟
کمان آرش اینجاست
اما
آرش در بند است
سیاوش آی سیاوش
دختران اشکبارند چشم
پدران خنجری در پشت
زنها سنگسار
پسران لعنت شده بر دار
سیاوش آرشت کو؟
البرز اینجاست
اما آرشها در بندن
سیاوش آی سیاوش
دوران برگشته ست
و من اکنون
کمک از ارتش توران میخواهم
سلطان دستش در مرگ ست
وطن اینجاست
اما آرش و البرز
در بندن
سیاوش آی سیاوش
تن آرش در خون است
پنجه اش بشکسته
زانوانش سست گشته
اندامش لرزان
چشمانش کم سو
بامها خاموش
مادران نازا
آتش دگر آتش نیست
اشک است
سیاوش آرشت کو
کمانش بر دیوار آویز است
دیوار در بند است
سیاوش آی سیاوش
دگر نایی ندارم من
دگر آهی نداریم ما
دگر آن قصه گوی پیر
قصه نمیگوید
دهانش را بستن
زبانش را بریدن
جسمش در خواب است
و یا با آرش
هم بند است
سیاوش آی سیاوش
چرا سر بر نیاری تو؟
فریادت کو؟
چرا در بند خاکی تو؟
شعرت کو؟
چرا دیگر رزمی نیست؟
چرا آن صدها
و یا آن صدها هزاران مرد جنگجو
چرا رستم
همه خاموش و مدهوشند
کجاست آرش؟
آرشت کو؟
سیاوش آی سیاوش
قلم بشکسته در دستم
تمام وقت خوابم
سیاوش آی سیاوش
چرا سر بر نیاری تو؟
فریادت کو؟
چرا در بند خاکی تو؟
شعرت کو؟
چرا دیگر رزمی نیست؟
چرا آن صدها
و یا آن صدها هزاران مرد جنگجو
چرا رستم
همه خاموش و مدهوشند
کجاست آرش؟
آرشت کو؟
سیاوش آی سیاوش
قلم بشکسته در دستم
تمام وقت خوابم
و یا مستم
دگر بر کس نیاندیشم
دگر اشکی ندارم من
همش خون است
درد جانکاهی ست بر قلبم
سیاوش
آی
سیاوش
آرشت کو؟
سیاوش آی سیاوش
دگر برفی نمی بارد
دگر آن کلبه خاموش ست
ننه سرما مرده ست
بهاری نیست
دگر سر بر نیارد گل
رقص و شادی نیست
سالهاست
شایدم عمریست
عمو نوروز در بند است
سیاوش ای سیاوش
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین کنار در
کم کمک در اوج آمد پچ و پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردی چون صدف
از سینه بیرون داد
فریاد زد
ایران در بند است
1370
بدجنس
آخرین قسمت گرفته شده از شعر آرش کمانگیر میباشد
دگر بر کس نیاندیشم
دگر اشکی ندارم من
همش خون است
درد جانکاهی ست بر قلبم
سیاوش
آی
سیاوش
آرشت کو؟
سیاوش آی سیاوش
دگر برفی نمی بارد
دگر آن کلبه خاموش ست
ننه سرما مرده ست
بهاری نیست
دگر سر بر نیارد گل
رقص و شادی نیست
سالهاست
شایدم عمریست
عمو نوروز در بند است
سیاوش ای سیاوش
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین کنار در
کم کمک در اوج آمد پچ و پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردی چون صدف
از سینه بیرون داد
فریاد زد
ایران در بند است
1370
بدجنس
آخرین قسمت گرفته شده از شعر آرش کمانگیر میباشد