Tuesday, September 25, 2007

" عطسه عشق "

من چرا مانده به راهم
این چه سنگلاخ رهیست
من چرا پای در این بیراهم
ره کجاست ای همره
ره چرا اینچنین خاموش است
به کجاآباد منم در این ره
شایدم منزل من
این بی مکان تاریک است
آه دست من گیر تو ای همره من
عشق را زمزمه در روحم کن
شاید این گمشده بیچاره
این من بیقدم درمانده
خفته بر تخت دریایی خویش
منتظر
شایدم بهتر از این سنگلاخ راه
حکمتی خفته در قالب من
دست من گیر تو ای همره من
عشق را عطسه کن در نفسم

9 Comments:

At October 3, 2007 at 8:34 PM, Anonymous Anonymous said...

بسیار زیبا بود
به دل من که نشست


به کجاآباد منم در این ره
شایدم منزل من
این بی مکان تاریک است
آه دست من گیر تو ای همره من
عشق را زمزمه در روحم کن

 
At October 18, 2007 at 5:46 PM, Anonymous Anonymous said...

منزل تو روشن
که رهی بس زیبا
ختم آن خانه ی رویایی ست
دست تو می گیرم
که نفس هایم
زمزمه ی عشق می بارد





ممنون از حضورتون

 
At October 28, 2007 at 8:40 AM, Anonymous Anonymous said...

ممنون از کامنت زیباتون
لینک نظر پست آخر رو خودم برداشته بودم
به هر حال کامنت و شعر زیبایی بود

 
At November 1, 2007 at 3:32 PM, Anonymous Anonymous said...

به روز هستم
و منتظر نظرات و راهنمایی های شما

 
At November 22, 2007 at 8:29 PM, Anonymous Anonymous said...

salam doste ghadimi khobi ?

 
At April 1, 2008 at 2:11 PM, Anonymous Anonymous said...

salam che ajab ap kardi ... mamnoon behem sar zadi sale noo ham mobarak

 
At May 31, 2008 at 8:35 PM, Anonymous Anonymous said...

salam .. mamnoon behem sar zadi bezam be didanam biya

 
At August 27, 2008 at 4:32 PM, Anonymous Anonymous said...

بغض فرو خروده ...!

.
.
.
.
به روزم

 
At April 9, 2009 at 7:32 AM, Anonymous ماه بد جنس said...

گل من عافیتت عطسه این فصل بهار
تن خود را تو بپوش از خس و خار
عاشقت منتظر و چشم به راهت گشته
چشم معشوق چنین منتظر راه مدار

 

Post a Comment

<< Home