" عطسه عشق "
من چرا مانده به راهم
این چه سنگلاخ رهیست
من چرا پای در این بیراهم
ره کجاست ای همره
ره چرا اینچنین خاموش است
به کجاآباد منم در این ره
شایدم منزل من
این بی مکان تاریک است
آه دست من گیر تو ای همره من
عشق را زمزمه در روحم کن
شاید این گمشده بیچاره
این من بیقدم درمانده
خفته بر تخت دریایی خویش
منتظر
شایدم بهتر از این سنگلاخ راه
حکمتی خفته در قالب من
دست من گیر تو ای همره من
عشق را عطسه کن در نفسم
این چه سنگلاخ رهیست
من چرا پای در این بیراهم
ره کجاست ای همره
ره چرا اینچنین خاموش است
به کجاآباد منم در این ره
شایدم منزل من
این بی مکان تاریک است
آه دست من گیر تو ای همره من
عشق را زمزمه در روحم کن
شاید این گمشده بیچاره
این من بیقدم درمانده
خفته بر تخت دریایی خویش
منتظر
شایدم بهتر از این سنگلاخ راه
حکمتی خفته در قالب من
دست من گیر تو ای همره من
عشق را عطسه کن در نفسم
9 Comments:
بسیار زیبا بود
به دل من که نشست
به کجاآباد منم در این ره
شایدم منزل من
این بی مکان تاریک است
آه دست من گیر تو ای همره من
عشق را زمزمه در روحم کن
منزل تو روشن
که رهی بس زیبا
ختم آن خانه ی رویایی ست
دست تو می گیرم
که نفس هایم
زمزمه ی عشق می بارد
ممنون از حضورتون
ممنون از کامنت زیباتون
لینک نظر پست آخر رو خودم برداشته بودم
به هر حال کامنت و شعر زیبایی بود
به روز هستم
و منتظر نظرات و راهنمایی های شما
salam doste ghadimi khobi ?
salam che ajab ap kardi ... mamnoon behem sar zadi sale noo ham mobarak
salam .. mamnoon behem sar zadi bezam be didanam biya
بغض فرو خروده ...!
.
.
.
.
به روزم
گل من عافیتت عطسه این فصل بهار
تن خود را تو بپوش از خس و خار
عاشقت منتظر و چشم به راهت گشته
چشم معشوق چنین منتظر راه مدار
Post a Comment
<< Home