Wednesday, November 23, 2005

آآآآآآه ه ه ه ای قلب من

در نگاهم بخوان حدیث این دل و این دوری و انتظار را
****
به درون باغ شدم
درخت پیررا یافتم
سراغ تو میگشتم
ولی او به من خندید

به صحرا سر گذاشتم
البرز را یافتم
سراغ ترا گرفتم
ولی او به من خندید

به کویر چو خزیدم
گون خشک را دیدم
سراغت را پرسیدم
ولی او به من خندید

بر خلیج قایق راندم
از خروش موج ترسیدم
سراغت را فریاد کردم
ولی او به من خندید

بر لب جوی نشستم
ماه ٌ با قلاب گرفتم
سراغت را نگریستم
ولی او به من خندید

گل رز را چیدم
شبنم از رخش نوشیدم
سراغت را بوییدم
ولی او به من خندید

چو به خانه من رسیدم
با سکوت همخوابه گشتم
سراغت را خواب دیدم
تو درون من تپیدی

28 Comments:

At November 23, 2005 at 8:31 AM, Anonymous Anonymous said...

va az noo ashegh shodam!... barani bashi.

 
At November 24, 2005 at 12:33 PM, Anonymous Anonymous said...

...انتظار...جستجو...یافتن و قدر دانستن
...شعر زیبایی بود
!موفق باشید

 
At November 24, 2005 at 10:59 PM, Anonymous Anonymous said...

ziba bood,movafagh bashi

 
At November 25, 2005 at 12:20 AM, Anonymous Anonymous said...

ba dorood be ehssase ghashanget .
faghat migam bemiram barat .
velesh kon inghadar fekresh ra nakon .
ya khodesh miyad ya na mash ya khabar....................... .
vali in dafe kheyli dir kardi.
ghorbane to yare ba mohebat.

 
At November 25, 2005 at 1:58 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام دوست عزیز
ببخش دیر کردم . اما بالاخره سر زدم و لینکت رو هم اضافه کردم . شهر قشنگی نوشتی . از خودته ؟؟

 
At November 25, 2005 at 5:08 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام عکس فوق العاده بود در ضمن شعر هم قشنگ بود راستي از کي هست

 
At November 26, 2005 at 4:11 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام!من به روزم و منتظر نقد و نظر شما

 
At November 26, 2005 at 4:43 PM, Anonymous Anonymous said...

این دیگه چی بود؟؟؟

 
At November 27, 2005 at 12:49 AM, Anonymous Anonymous said...

بدجنس جان ممنون که به قریه من سر زده بودید
شعر رو هم خوندم زیبا بود گاها از بعضی تشبیهات و استعاره های به کار رفته لذت بردم
فقط جریان عکس این پیرمرده رو نفهمیدم ، شایدم شعر از زبون این بنده خدا گفته شده بود .آره؟

 
At November 27, 2005 at 7:50 AM, Anonymous Anonymous said...

شايد لحظه اي کوتاه بتوني بخندي...لبخند بزن..هر چند کوتاه..هر چند دلت پر غصه اس..ولي بخند..شايد لحظه اي که لبخند رو لبته فراموش کني..دل دل دل درموندتو...
واي که چقدر دلت گرفته..اما اونو ببين ..مي خنده..شايد ندوني واسه چي..اما تو هم به خنده ي اون بخند..هر چند دلت پر غصه اس..
فکر کن..شايد همه چي مي تونست خيلي سخت تر از اين بشه..
هر چند دلت پر غصه اس..اما همه ي اينا هم مي تونه باعث لبخند تو بشه..لبخند بزن..از روي رضايت..خوشحال باش..هر چند لحظه اي کوتاه..
اما اشکاتو پنهون نکن..هيچ وقت..هر وقت دلت گرفت..هر وقت مثل الان دلت پر غصه شد..اشک بريز..گريه کن ..بدون واهمه..مثل من..تو خلوت خودت..
اما يادت نره که لبخند بزني..هر چند براي لحظه اي کوتاه..هر چند دلت پر غصه اس...

 
At November 27, 2005 at 8:52 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام دوست عزیز-تازگیا خیلی کم پیدا شدی ها.تا جایی که میدونم الویس رو دوست داری و حسایب هم ازش میدونی نه؟بیا که میخوام اطلاعات الویسیت رو بسنجم!دیر نکنی.منتظرم.

 
At November 27, 2005 at 10:22 AM, Anonymous Anonymous said...

salam doste ghadimi man asbab keshikardam az in be bad dar banoye jangal minevisam montazeretam

http://yugiyami.blogfa.com
khosh bashi

 
At November 27, 2005 at 6:24 PM, Anonymous Anonymous said...

salam man fekr konam ghablan khabaret kardam .amma bazam bebinamet khosh hal misham be rozam biya

 
At November 27, 2005 at 7:29 PM, Anonymous Anonymous said...

و مرا اصلا خبر نکردی و من گریستم ... و همین

 
At November 27, 2005 at 7:32 PM, Anonymous Anonymous said...

عیبی ندارد شاید خسته ای من خط خطی خودم را برایت آوردم و تو به من خندیدی :
نمی خواهم که خاموشت ببینم

نمی خواهم سیه پوشت ببینم

ندارم طاقت یک قطره اشکی

که در نور دو چشمونت بینم



نمی خواهد بگویی دارمت دوست

که حرف دل فقط با چشم و ابروست

دمی هم در کنار ما نشین خوش

که این پای تونیست این پای آهوست



نمی خواهم که دستت را بگیرم

زلبهای قشنگت بوسه گیرم

فقط آغوش خود بگشای شیرین

که در یک دم در آغوشت بمیرم

 
At November 29, 2005 at 1:00 AM, Anonymous Anonymous said...

سلامی به آرومی موجهای دریا/بد جنس جماران امان از این قلب.... مهربون خوشحال ميشم بيايی پیشم و سوالم رو جواب بدی....منتظرم

 
At November 29, 2005 at 8:52 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام دوست من
جالب بود
بهتون تبریک می گم
رویاها چیزایی هستن که هیچ کس نمی تون ازمون بگیردشون

 
At December 2, 2005 at 8:39 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام...چرا منو خبر نمیکنی :((

 
At December 3, 2005 at 9:54 AM, Anonymous Anonymous said...

salam bimarefat dige pishe man nemiai kojayi to baba delam barat tangide bia pisham montazeretam golam....

 
At December 5, 2005 at 8:40 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام!من به روزم منتظر نقد و نظر شما

 
At December 5, 2005 at 4:10 PM, Anonymous Anonymous said...

salam .be rozam khosh hal misham bebinamet

 
At December 5, 2005 at 5:56 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام ..
نیستی..نمییای این ورا.!! بعد این همه مدت که آپ کردی ازما خبر نمیگیری؟
شعر قشنگی بود.. از کی بود راستی کلک؟
بیا این ورا با معرفت
بای..بای

 
At December 7, 2005 at 1:38 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام دوست من (( ماه در اوج آسمان می رود،/ و ما در گوشه ای از شب،/ همچنان به گفتگوی دستها / گوش فرا داده ایم و ساکتیم./ و در چشم های هم، یکدیگر را می خوانیم./ در چشم ها ی هم یکدیگررا می بخشیم / و من همه دنیا را در چشم های او می بینم./ و او همه ی دنیا را در چشم های من می بیند./ و ما در چشم های هم ساکتیم./ و در چشم های هم می شنویم./ و در چشم های هم یکدیگر را می شناسیم،/ یکدیگر را می بینیم./ و چشم در چشم هم / و گوش به زمزمه ی لطیف و مهربان دست ها خاموشیم./ و ماه در اوج آسمان می رود.)) همیشه ایام به کام. به روزم و منتظر قدمهای سبز تر از سبز شما عزیز بزرگوار و خوشحال میشم اگه ...

 
At December 8, 2005 at 3:48 PM, Anonymous Anonymous said...

salam
ahvalat
khobin
webeton khiili naz bod
age dost dashti ye linkam be man bede
http://www.sogandnameh.blogfa.com
khoshal mishim sar bezanid
ya hagh !

 
At December 8, 2005 at 3:48 PM, Anonymous Anonymous said...

salam
ahvalat
khobin
webeton khiili naz bod
age dost dashti ye linkam be man bede
http://www.sogandnameh.blogfa.com
khoshal mishim sar bezanid
ya hagh !

 
At December 9, 2005 at 8:37 PM, Anonymous Anonymous said...

در زندگی هایمان باید زندگی دو گانه ای داشته باشیم و در قلب هایمان خونی دو گانه ، شادی همراه با رنج ، خنده همراه با اندوه ، مثل دو اسبی که به یک ارابه بسته شده اند و هر یک ، دیوانه وار ، ارابه را به سوی خود می کشند.
پس در جاده ای برفی ، سوارکارانی هستیم کهدر جستجوی رد پایی ، در جستجوی اندیشه ای سلیم ، پیش می تازیم.
و زیبایی ، گاه مانند شاخه ای فرود آمده بر چهره مان سیلی می زند ، و زیبایی ، گاه مانند گرگی افسانه ای به ما یورش می برد و گلویمان را پاره می کند.

 
At February 14, 2006 at 1:00 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام خوبی؟ ببخشید که دیر کردم یه مدتی نبودم , امیدوارم منو ببخشی . من به روزم خوشحال میشم بیای پیشم , منتظرتم , موفق باشی . یا علی

 
At February 19, 2006 at 6:50 AM, Anonymous Anonymous said...

نيمه شب بود و تو در خاطر من چون هرشب
ره خواب بر چشم ترم مي بستي
در خيال من و انديشه من بودي تو
نه همين شب همه شبها هستي
خاطرت آرام به انديشه من مي آيد
همره خاطر تو بغض و غرن مي آيد
همه شب حال من اين است ‏
نه اين شب تنها
همه بي تابي و شب بيداري

 

Post a Comment

<< Home