Thursday, May 18, 2006

» ای دهکده من «

ای وطن من ای ایران
روزی باز خواهم آمد
شاید با شاخه گلی
شاید با لاله گلگونی
اما باز خواهم آمد

روزی باز خواهم آمد
میخواهم بر هر چهارراهت
چراغ سبزی بکارم
میخواهم چراغهای قرمز را بچینم
میخواهم آزادی را آزاد بگذارم
میخواهم چراغهای ایست را بردارم

روزی باز خواهم آمد
میخواهم دختران غمزده دهکده من
لباسشان گل سفید باشد
خنده هایشان غنچه گل رز
عشقشان ؟
هرآنکه را که خویش دوست میدارند
میخواهم چراغهای زور را برکنم

روزی باز خواهم آمد
میخواهم دیوارها را خراب کنم
میخواهم آنقدر درخت بکارم
که کلاغها به دهکده من باز گردند
میخواهم پرنده ها همجا تخم بگذارند
میخواهم چراغها را چشمکزن کنم
میخواهم آدمکهای چراغها را خندان کنم
میخواهم قرمز را رنگ عشق بنامم

روزی باز خواهم آمد
نرده های دانشگاه را خواهم درو کرد
بجایشان شاخه های گل خواهم کاشت
مامور درب را سبز رنگ خواهم کرد
موی دختران را چو بید افشان خواهم نمود
عشق را با آواز و رقص خواهم خواند
میخواهم چراغهای سبز تدریس شود

روزی باز خواهم آمد
میخواهم دیگر آش پشت پا پخت نشود
میخواهم دیگر گوسفندی قربانی نشود
میخواهم دیگر آبی پشت سر پاشیده نشود
میخواهم دیگر مادری چشم به راه نباشد
میخواهم دیگر پدری با سکوت همخانه نباشد
میخواهم دیگر اشکی بر خاک نیافتد
میخواهم زندگی را همیشه سبز بدارم

روزی باز خواهم آمد
ای دهکده من
من باز خواهم آمد

Wednesday, May 03, 2006

« این چه رازیست؟ »

با سلامی دوباره به تمامی دوستان
آعازی دوباره بعداز غیبت کُبرایی

تقدیم به او که دلم از آن اوست
اگرچه با من نیست
********
این چه چشمیست؟
آه ه ه ه ه!!!!!؟
چه نگاهی مرا می شاید
که شاید
میباید
این چنین خیره به چشمان تو حیران آیم

این چه لبیست؟
آه ه ه ه ه!!!!!؟
چه سرابی مرا میخواند
که میباید
شاید
این چنین بوسه ز لبهای تو پنهان دارم

این چه ابرویست؟
آه ه ه ه ه!!!!!؟
چه دلی مرا میدارد
که میباید
که می شاید
اینچنین به تیر کمانش به مسلخ ره گذارم

این چه لبخندیست؟
آه ه ه ه ه !!!!!؟
چه گناهی مرا می باشد
که می شاید
و می باید
اینچنین جان به دام خواستنش فنا باشم

این چه کسیست؟
آه ه ه ه ه!!!!!؟
چه شعله ای مرا میسوزاند
که میشاید باید
که میباید شاید
اینچنین حویشتن خویشم را خاکستر سازم